نمیدونم گریه کنم یا بخندم :)))))
خیلی دوست داشتم این قصه زاده تخیلاتم باشه ولی نیست! آقا زیادی خانومش رو دوست داشته فاز برمیداره که تا سرحد سکته خوشحالش کنه تو روز تولد خانمه از چهار ماه قبل شروع میکنه مشکوک بازی و سرد کردن رابطه که مثلا تو روز تولد بترکونه. الکی تماسهای فیک مشکوک درست میکنه و کلی هم برنامه میچینه برای روز تولد خانومش و حدس بزنین چی شده؟؟
خانومه به تولد نرسیده مهریه رو گذاشته اجرا و حق طلاقم داشته :)))))))
بعد این هرچی التماس و غیره و اینکه بابا میخواستم سورپرایزت کنم دیگه خانومه زده سیم آخر طلاقشو داره میگیره :))))
داداش شوخی هم حدی نداره نمیتونی یارو رو بکشی که :)))
هنوز هنگم! مهریه خانومه هم زیاده بیچاره شد رفت :)))
ب.ر.ن: عاشقم میشین مثل من بشین ، که هرگز نمیذارم آب تو دل عشقم تکون بخوره . مرسی که حضورت توی زندگیم گرمیه :)
نظرات (۷)